چار دیواری

ساخت وبلاگ
چرا این همه فاصله است بین نوشتن و به روز کردن اینجا؟چون من دیگه سرکار نمیرم که سیستم مدام جلوم باشه و بهش دسترسی داشته باشم. از نوشتن با گوشی موبایل هم متنفرم. لپ تاپ دارم اما تو این چهار سال دلیلی ندیدم پشتش بشینم. یعنی کارم با گوشیم راه میوفتاد و تنها وقتی که نداشتم، وقت برای خودم اونقدر بود که به همه کارام برسم و بخوامم یه چیزی بنویسم که البته تو چاردیواری خونه چیزی نبود که دلم رو ببره برای نوشتن.بعد از حدود شیش سال دیروز رفتم مصاحبه! تازه شرکتی که مدیرم و کسی که مصاحبه کننده بود همکار قدیمیم بود و شرایط داغون منو میدونست. اینکه پارت تایم میتونم بیام اونم نه از اول وقت اداری و نه تا آخرش! و باید کارم قابلیت تبدیل به ریموت داشته باشه چون نازلی اگه مریض شه باید بمونم خونه و خب قاعدتا نمیشه ماهی یک یا چند بار یه هفته مثلا مرخصی بگیرم! خیلی هم استرس داشتم! و از اعتماد بنفس که اصن خبری نبود هییییچ تازه کلی هم به خودم میگفتم چی فکر کردی که بری مصاحبه اصلا؟ در 38 سالگی بعد 6 سال دوری از میادین! چون مدل کاری من مثلا مدل حسابداری نیست که اصول و قواعد و فرمولا یکی باشن همیشه. تکنولوژی و فضای مجازی هر رور آپدیت میشن با سرعت.مجبور شدم نازلی رو بذارم پیش باباش برای دو ساعت! وقتی صبح میخواستم حاضر شم واقعا فکر کردم چی باید پوشید؟ مانتو که اصولا نداریم دیگه! شال بذارم یا بذارم بیوفته. کت بپوشم یا یه چیز اسپرت تر. شلوار جین یا؟ کتونی یا؟ در نهایت تمام چیزایی که اماده کرده بودم زدم کنار و با شلوار جین و کتونی و مانتوی جلوباز و شال و کیف کراس رفتم لحظه آخر کوله رو حذف کردم! چون به نظرم اومد سنم به قدر کافی بالا رفته برای رد شدن در مصاحبه اچ آر لاقل یه تیپی بزنم شبیه جوونترا باشم :))وقتی نشس چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 12:10

سه هفته تهران نبودم/نبودیم. بهمن ماه نازلی رو مهد نفرستادم و رفتیم شمال. قرار بود دوهفته بمونیم که باباش خودشو دورکار کرد و اومد و شد سه هفته. هم مهمونی رفتیم هم مهمون داشتیم و هم سالکرد مادرجون بود. هم بعد چهارسال رفتیم خونه خالجون و دیدم که جقد جای مرد خونه خالیه. چقد خونه حتی پیر شده. دختر خاله که هنوزم که دوساله میگذره اما عزاداره درست مثل مامانم.پ.ن. دنبال مهدکودک خوب میگردم. حوالی گیشا یوسف آباد فاطمی تا گاندی و وزرا و ولیعصر از میدونش تا نیایش. اگه خوبشو سراغ دارین بگین. فقط گرون نباشه چون مهد نازلی مرزدارانه و بهم دور شده اما خیلی شهریشو برد بالا برای سال بعد. حدود 9 شده. چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 74 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 21:34

دیروز رفته بودم اپال شهرک غرب. یه قسمتی داره به اسم OPAL SHE. کلا از زنونه مردونه کردن و تفکیک فضاها بیزارم. اما این یکی خیلی باحال بود چون تقریبا سه طبقه بزرگ رو اختصاص داده بودن به مزون و سالن زیبایی و باشگاه برای خانوما. وای یهو صد تا ناخن کار با تیشرت شلوارک یه دست مثلا مشغول ژلیش و سوهان کشی و مانیکور و ال و بل بودن :)) قشنگ دلت میخواست بری باشگاه و استخر بعد بیای ماساژت بدن و ناخن و موهاتو ردیف کنن بعدم بری فودکورت سالاد بخوری با نوشابه :))) از فانتزیای اینجانب! البته که من فقط به خریدن به جفت دستکش و کلاه از بادی اسپینر قناعت کردم و دنیای لاکچری پولدارارو ترک کردم و با اتوبوس رفتم دنبال دخترم مهدکودکش! نه پس؟ واقعا درباره من چی فکر کردین؟! ;)پ.ن. 1. راننده تاکسی یه آقای حداقل 55 ساله بود که یکبند با گوشی قربون صدقه کسی میرفت. از قضا من جلو نشسته بودم و هرقدر صداشو آرومتر میکرد بازم متاسفانه من میشنیدم. یهو دیدم داره میگه عزیز دل من بخاطر من بخاطر بچه هات تحمل کن من بهت احتیاج دارم وقتی بهت میگم حرف زدن باهات آرومم میکنه (اینو یواشتر گفت) یعنی ببین منو! یعنی بهت احتیاج دارم! نمیخوام از دستت بدم. منم با بچه هام داستان دارم! - و این مکالمه از خود آریاشهر تا جلال آل احمد غرب به شرق ادامه داشت.پ.ن.2. چرا هرچی آدم کلاهبرداره میخوره به پست من و دست میذاره رو اون دوراهی انسانی که من هیچوقت جواب درستی براش ندارم! تو ایستگاه اتوبوس نیم ساعت حداقل معطل بودم و اتوبوس مسخره نمیومد. یه آقای حدودا چهل ساله با سر و وضع نسبتا موجه ولی ناخنای شکسته و دندونای داغون اومد کلی آسمون ریسمون بافت من غریبم تو این شهر و انسانیت مرده و هیچکی به داد آدم نمیرسه و میخوام برگردم شهرم پول بلیط ندارم چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 69 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 21:34

افتادم وسط یه لوپ بی سرانجام. انتخاب مهد کودک برای من خیلی مهم بود. اول اینکه به اسارت سه ساله ام پایان میداد! دوما جنگ اعصاب بابت حداقل چهار وعده غذایی شامل صبحونه میانوعده ناهار و عصرونه رو واگذار میکرد به مهدکودک. مخصوصا از بابت دردسر خوروندن میوه و رسیدن ویتامین مورد نیاز بدن بچه هم خلاص میشدم. با روحیه ای که من از نازلی میشناسم باید مهد کودکی میفرستادم که مراقبت و توجه مادرانه میداشتن. هم بابت حساسیت و زودرنجیش، هم بابت لجبازی و بدغذاییش. انتخابم واقعا عالی از آب در اومد. منتها دهن خودم سرویس شد برای رفت و آمد و هنوزم سرویسه. هر بار هم که راه افتادم هرچی مهد کودک اطراف و دور و نزدیک بود گشتم تا یه جای مثلا نزدیکتر یا ارزونتر پیدا کنم انقدر اوضاع نامیدکننده بود که باز برگشتم سر خونه اول. بدبختی اینکه بعد از 9 ماه مهدکودک رفتن، یهو خانوم از بعد تعطیلات که از شمال برگشتیم بنای نرفتن گذاشت. تقریبا هر روز با گریه یا قهر از من کندنش! و تو بغل بردنش. و البته خنده دار اینه که فقط همین فاصله در ورودی لابی تا بالای پله ها انگار براش سخته بعد که رفت دیگه بعد از ظهر به زور باید ببرمش خونه!خلاصه که افتادم تو یه کلاف سردرگم. از طرفی بعد این همه وقت بالاخره یکی دو جا تونستم با شرایط ویژه خودم پیدا کنم که پارت تایم یا دورکاری منو قبول کنن و از طرفی برای سال جدید احتمالا شهریه مهد نازلی به عدد 10 نزدیک میشه و اگر بخوام بیوفتم دنبال مهد جدید باز باید یه ماه برم هر روز بشینم تو مهد تا خانوم جذب بشه که آیا بشه یا نشه! اینجا که الات هست مربیش واقعا در حد یه مادر وقت میذاره و قطعا ما انقدر خوش شانس نیستیم که بازم همچین مربی ای بخوره به تورمون. علی ایحال گویا من قراره حالا حالاها در سمت فقططط چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 71 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 3:55

گویا پژمان جمشیدی یه برنامه داره به اسم پیشگو. از باران کوثری پرسیده بود:-اگر مردم آینده شما رو ببینن، به عنوان کسی که تو این دوره از تاریخ زندگی کردین، فکر میکنی چه چیزی از شما رو تحسین کنن؟باران: مقاومتمون رو.-چه چیزی رو سرزنش میکنن؟باران: مقاومتمون رو.پ.ن. اگه مثل من دچار تناقض احساسات و عواطف و اوج و فرود و در نهایت گه گیجه درباره چی درسته چی غلط و چی کار باید کرد و کی رهبره یا کیست که مرا یاری کند، شدید، غصه نخورید این درد مشترکه. ما همه پتانسیلشو داریم اما اونی که باید مدارو ببنده و بذاره جای درست تا کار کنه رو نداریم. چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 92 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 3:55

از وقتی اومدیم منطقه 6 که به مرکز شهر و ولیعصر نزدیکتریم، کلی تارگت داشتم که تیک زدنشون از غرب تهران با وجود نازلی کار سختتری بود. مثلا بعد سه چهار سال برم بازار تهران و البته نه مثل سابق برا گردش و خرید و رستوران! یعنی اینا هم بود ولی در اولویت دوم، چون واقعا توان جسمیم افول کرده. مثل سابق پای پیاده نمیتونم 18 کیلومتر مثلا در روز بی ناهار و شام راه برم!! داشتم میگفتم... برم که اون یدونه نمکدون که نتزلی خانم شکونده و سرویسشو ناقص کرده پیدا کنم بخرم. تارگت بعدی مرکز تبادل کتاب انقلابه تو خیابون برادران مظفر. به اضافه قنادی فرانسه که همیشه ضمیمش هست. البته یه بار رفتم تو این چند سال اونم تقریبا میشه گفت اولین فرار از خونه ام بوده :)) نازلی رو با باباش تنها گذاشتم و رفتم که یه بار یالاخره برای خودم تنها باشم. و کجا رو داشتم که برم؟ به ترس از ازدحام و مکان سربسته دوران کرونا(اون موقع در حال شیفت از دلتا به امیکرون بودیم) غلبه کردم و سوار بی آرتی شدم! البته که مجبور شدم چای و شیرینی قنادی فرانسه رو تو پیاده رو بخورم چون اصلااااا راه نداشت اونجا ماسکمو در بیارم. دیگه چند جای دیگم تو لیستم بود که در اولویت های بعدی بودن اما باورتون میشه یا نه هنوز تکون نخوردم از جام. چون توانم مثل قبل نیست. حتی توان جسمیم اگه یاری کنه توان روانیم نمیذاره بعد از یه روز کامل تو ترافیک و بیرون بودن بتونه بره دنبال دختر و تا شب سرشو گرم کنه و باهاش سر و کله بزنه.خلاصه اینم از وضع ما.پ.ن. خداروشکر یا برف میاد و گاز نیست که مدارس تعطیلن یا برف نمیاد و هوا غیرقابل تنفسه و بازم مدارس تعطیلن. اون محتوای داغون آموزشیتون که دوزار نمی ارزه. تو عصر انزوا و تک فرزندی و مدرنیته یه مدرسه بود که بچه ازش زندگی اجتماع چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 92 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 3:55

یه هندونه گذاشتم ور دستم با یه قاشق و بعد از خوردن چند تیکه متوجه شدم که هندونه شکل قارچ شده وسطش و پیچ خورده است. سرچ کردم و دیدم که گویا شایعاتی وجود داره درباره استفاده از داروی نظافت برای زودتر رس چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 22 آبان 1398 ساعت: 4:26

من برگشتم. راستش به تک تکتون حق میدم الان نه تنها از بازگشتم خوشحال نباشید که دلتون بخواد سر هم به تنم نباشه! چون خودمم از اینایی که یهو مثلا در جریانی دارن ازدواج میکنن یا میرن از ایران یا دانشجو میش چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 119 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 17:28

خیلی وقته ننوشتم ولی همتونو میخوندم. هی میخواستم بنویسم ولی یا فرصت نبود یا حسش نبود یا حسش که بود دستم به سیستم نمیرسید برای نوشتن. بالاخره بعد برگشتن از سفر، رژیم گرفتم. یعنی ماجرا از اونجا شروع شد چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 127 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:42

صبح خود را چگونه آغاز کردید؟ به گه ترین شکل ممکن! ماجرای اول بخاطر پی ام اس لعنتی چند روزه که مدام تو دستشوییم. من اصلا از اونایی نیستم که نصفه شب پاشم برم دستشویی. یه بار قبل خواب یه بارم صبح میرم و چار دیواری...ادامه مطلب
ما را در سایت چار دیواری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chardyvaryo بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:42